واژه ها - ج - ژ
جَدَّه
مادر بزرگ
jadda
جَنجَل
خرمن کوب قدیمی که توسط دو تا گاو کشیده می شد.
janjal
جُو
بالا
jow
جِکَّه مِزَّه
نوعی پیمان کردن شیر که در رسم «شیرواره» استفاده می شد.
jekka mezza
جارُق جیق
نوعی جاروی کوهی که در روستا بیشتر برای آتش افروختن در شب چهارشنبه سوری استفاده می کنند.
jârogh jigh
جورَنگَن
بالا بینداز
jörangan
جورِپَ سَرَ
گستاخ و بی شرم و بی حیا و بی ادب
jourepa sara
جی
پائین
ji
جیدِه
محلی در جنوب روستا که درخت های بزرگ و مسن گردوی آن در دهه های قبل فضای خاصی در ورودی روستا ایجاد کرده بود که به دلیل پیشرفت بافت مسکونی و قطع آن ها، در حال حاضر یکی از محله های روستا است.
jide
جیرَنگَن
پایین بینداز
jirangan
جیرین جو
نام محلی در روستا
jirin jou
چَرَک
چین، موج
chörök
چَکِن
چانه
chaken
چَلِک
پیت نفت
chalek
چَه رَه
نوعی وسیله نخ ریسی است.
chara
چُر
آبشار
chör
چُشمَه رو
هفت چشمه
chöshma rou
چُکُردَن
ریختن
chökördan
چِق
حصاری که به دور باغ کشاورزی درست می‌کنند و از چوب درست شده است.
chegh
چِل
نوعی وسیله نخ ریسی است.
chel
چِنگ
چنگ
cheng
چارمَنگَل
درد شدید بدن
châr mangal
چارناصِر
اندام بدن
châr nâser
چالَه باغاسون
نام محلی در روستا
چالَه بوسون
نام محلی در روستا
چوب خط
نوعی اندازه گیری در شیرواره
choub khat
چی
1- علوفه گوسفندان که در آخور آنان می‌ریزند. 2- چیز 3- چیده است
چیَه مُتَن
لگد کردن
چیَه مُج
لگد کن
چیاشو
فرو رفت
چیاشی یَن
فرو رفتن
حُمُّوم
حمام
خَرَه گَل
گله خر
خُبی یَه
پارو
خُر
آماده، مهیا
خُر
خواهر
خُردیک
کوچک
خِرِچِّنَه
غضروف پخته شده در غذا به ویژه در آبگوشت و خورش
kherechchena
خِرتِلاق
گلو
khertelâgh
خِشتَه مِشتَه
یکی از بخش های امراز (گاو آهن سنتی)، چوبی است عصا شکل تقریباً به طول 1 متر که شخص برای کنترل مسیر و عمق شخم در دست می گیرد.
kheshta meshta
خاترینا
khâterinna
خچوم
خستگی در کردن
khöchoum
خیش
دادا
پدر
دارلکه کنک
دارکوب
dârlökka könak
داسه
نوعی گیاه که بسیار شبیه گندم است
داکو
بسیار شور
دربردن
درز
یکی از بخش های امراز (گاو آهن سنتی)، قطعه فلزی است بر روی دند که زاویه دند برای تنظیم عمق شخم به کار می رود.
darz
درمه
لقمه بزرگ
درو
دروغ
dörou
دروی
دکتن
واماندن
دمب
دّم
دمبه
دند
یکی از بخش های امراز (گاو آهن سنتی)، چوبی است هرمی شکل، تقریباً به طول 70 تا 80 سانتیمتر و سطع قاعده آن 200 سانتیمتر مربع که گوسن بر روی آن قرار می گیرد
dand
دیم
صورت
دیماختن
دمر خوابیدن
دیماکتن
دمر شدن
دیمالو
سرازیری
دیمرو
دمر
دیموز
اصطلاحی است در پختن نان
dimvaz
دییم
دیدم
دیین
دیدن
برین
بردین
berian
رز
باغ انگور
رش کردن
رم داین
ram dâyan
رم کردن
رمول
رمنده
ریشتن
ریسیدن
rishtan
زباج
زود باش
zobâj
زرده مالیجک
نوعی پرنده
zarda malijak
زرگر
نام محلی در روستا
zargar
ززی یرد
رزجرد را در زبان محلی به این نام می‌شناسند.
zeziyard
زقنبود
بسیار بد مزه
zaghnaboud
زن چال
نام محلی در روستا
zana châl
زیقِّل
کوچک
zighghel
پیش نمایش چاپ  Print Visits آمـار بــازدید : 958
Last Update
زمان بروز شده شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۳:۲۹